گيله وا و امين چرته ، ني نواز رامسري


گيله وا و امين چرته ، ني نواز رامسري

گيله وا از جرايد تخصصي شمال ايران و از نشريات محبوب اقوام ايراني بعد از نشريه «سُروهَ» است كه در دهه ي 60 در كُردستان انتشار مي يافت و توانسته بود با سرويس هاي هنري ادبي خود در كنار ارزش هاي انقلاب و منافع ملي ، در دل كُردها نفوذ نمايد و هنوز كه هنوز است آوازه ي محبوبيت «سُروه» را با خود دارد. گيله وا مجوزش را يك دهه ي بعد اخذ مي نمايد وبا ابتكاراتي نو پيشتاز بروز و ظهور ادبيات اقوام مي گردد كه خود سُروه را نيز پس مي زند. شايد اقوام ديگر ايراني با الگو گرفتن از گيله وا ، آنهم در دوردست ترين نقاط ايران آنچنان نامي به خود مي گيرد كه تحسين همه را بر مي انگيزاند و شوق و ذوقي وسف ناپذير در دل و «ذهن» گيلان شناسان بوجود آورد.

اگر به كارنامه ي درخشان دهه ي 70 تا اوايل دهه ي 80 آن را بنگريم پُر بيراه نگفته ايم. (البته زحمات دو شاعر و پژوهشگر نامدار گيلاني ، هوشنگ عباسي و رحيم چراغي نيز بي تاثير نبوده است) نشريه يي كه سرمقالات اش نشأت گرفته از عشق به گيلان بود و مصاحبه هايش مستنداتي بود از گيلان . بدور از مستند سازي هاي مجازي مُد روز. صفحات نقدش عاري از غُل و زنجير بود و مي شد گيلان را در همان زاويه ، كالبد شكافي كرد. صفحه ي شعرش كه در اواخر شگفتي متخصصين شعر را بر انگيخت بر گرفته از تجربه و تخصص بود. اگر نكته يي ،‌ سوژه يي ، انتقادي از بخشي از بدنه گيلان شناسي را متخصصين بيان مي كردند نه تنها پس زده نمي شد، بلكه استقبال هم مي شد.

اين شيوه تا اواخر دهه ي 70 ادامه يافت. اما به ناگاه گيله وا تغيير موضوع داد و صفحات اش نسبت به قبل رنگ و بوي ديگري به خود گرفت و همانند سابق نبود. بخش هاي مهمي از گيلان پژوهي و تحليل هاي آن ناخوانده در صفحات ،‌ پنهان باقي مي ماند كه «كُرسي گيلك شناسي» برون مرزي و «دانشنامه فرهنگ و تمدن گيلان»و دهها نمونه از اين جنس موضوعات مي توان نام برد .

البته خود مدير محترم مسئول در جايي نيز به صراحت گيله وايي گفته است :«شايد يك دليلش هم وسواس بيش از اندازه من بود كه فكر مي كردم تشكل اداره گيله وا آنطوري كه من در ذهن دارم امكان پذير نيست و ديگران ايده هاي منفرق و متفاوتي دارند.آيا اين نشانه خود محوري ست؟» اگر آخرين نشستي كه اصحاب رسانه منجمله مدير مسئول گيله وا با مدير كل محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي گيلان داشتند ، هريك از عزيزان پيشنهاداتي را ارايه داده بودند و يكي از آن پيشنهادات جشنواره يي كردن شعر گيلكي كه طرح اش از طرف يكي از شاعران نام آورگيلان به مديركل محترم ارشاد داده شد و خبرش را گيله وا در شماره جديد كار نكرده و به آن نپرداخته است . در صورتي كه همه ي دغدغه هاي اصلي مدير محترم گيله وا بايد شعر ،‌ داستان و بطور كلي فرهنگ و هنر و ادبيات باشد ، كه هست. درحالي كه امروز به نقاشي و مينياتوري كه تنها بخشي از گيلان شناسي محسوب مي شود وقت اش را صرف آن مي نمايد. بقول آن عزيزي كه گفته بود :«نويسنده اي كه قلمش ارزشمند باشد بايد نياز جامعه را پاسخ دهد.» يعني كسي كه ، مي بايست «زبان و سخنگوي» ،«طرح مسايل» ديگر گيلان هم باشد.

انتقادي كه سخت به گيله وا وارد است . تحليل ها سليقه يي ، مصاحبه ها سليقه يي ، گزارش ها سليقه يي ،‌ طرح ها سليقه يي كه هريك از آنها برگرفته از قلم جوانان عاشق گيلاني ـ كه مي بايست زير نظر گيلان شناسان و متخصصين اهل فن هدايت و رهبري شوند. در كارنامه ي اين چند سال آخر گيله وا منظور شده است كه خود مدير مسئول نيز در مصاحبه اش با واژه ي «خودمحوري» بر آن صحه گذاشته است .البته اين دليل نمي شود كه گيله وا را بايد ناديده گرفت . گيله وا ،‌ گيله واست . همچون نان تازه يي را مي ماند در صدر ليست سبد كالاي فرهنگي مان مي بايست در اولويت اصلي باشد و زحمات چندين ساله ي مديرمسئولش را نمي توان در كنار واژه هاي به هم چيده يي كه درست است به واقعيت پيوسته ـ اما انصاف را نيز بايد در نظر داشت و گيله وا را ،‌گيله وايي نگريست.

هرچند سليقه يي كه اكثر دوستان نزديك و صميمي اش را رنجانده  و گيلان شناسان را نااميد ساخته بود و محبوبيت صفحاتي كه از درخشان ترين شماره هاي قبل بود ،‌ همچون گذشته اي كه دربالا اشاره شد (منظور دهه 80 تا شماره 132) در اين شماره از آن خبري نيست و كمي مخاطبان خاص خود را اميدوار ساخته است . به گمان مان استاد جكتاجي به خانه تكاني گيله وا پرداخته كه مصادف است با شروع سال بيست و سوم و آنهم نوروزبل 1588 را نيز به همراه خود دارد.سالي كه گالشان ، نوروزشان را با روبوسي هم و به دور ريختن كينه و كدورت ازهم ، شيريني و شكلات پخش كردن و با واژه هاي مهر و دوستي به استقبال سال جديد مي روند. جوانان را تشويق به اين كه بخشي از حُرمت ها را مي بايست پاس داشت و اگر بزرگان انتقادي دارند حداقل به حُرمت اين سال جديد  به ديده منت بنگرند. خوشبختانه همان هم شده است .

در شماره ي جديد ، گيله وا به خانه اصلي خود بازگشته است . انگار كه همان شماره اول سال 71 گيله واست . عاشقان تشنه لب گيلان شناسي ، سال هاي سال است آرزوي جريده يي را داشتند كه شيوه ي اولين شماره را با خود دارد. با همان شور و شوق شماره اول به استقبال شماره 132هم رفتند كه يادآور گذشته هاي دور اين جريده است. مبارك است ! و اين شاد باش را همراه نوروزبل ، اول مي بايست به خود مدير محترم مسئولش تقديم نمود. كه يكي از اين نو شدن ها «گفتگوي يك ساعته ي « س . ن . ا»با هنرمند ني نواز رامسر«حسينعلي امين چرته» مي باشد.

جكتاجي عزيز نيز بي كم و كاست در گيله وا آن را به چاپ رسانده است . كاري كه سال هاي سال است انتظارش را مي كشيديم و آرزويي كه ـ اگرچه بارها جناب خشتاوني خواست از كنارش بگذرد و با كمك هنرمندان رامسري با بهره گيري از داشته هاي استاد امين چرته طراوشات ذهنی اش را با موسيقي تالش پيوند بزند و چون مي بايست در كنار مصاحبه امين چرته ـ مصاحبه هاي ديگري در بسط دادن اين مصاحبه مي آمد ،تا گفته هاي امين چرته را به تكامل برساند كه در اين شماره (132) با قلم شيواي «س.ن.ا» مزين گرديد و تا حدودي خواسته هاي ما را نيز برآورده نمود. از اين بابت از نويسنده ي رامسري و هم چنين از مدير محترم مسئول گيله وا مي بايست سپاسگزار باشيم .

همانگونه كه مصاحبه كننده گفته است :« در اين نوشته نگارنده يك مصاحبه يك ساعته با پهلوان حسينعلي امين چرته به گيلكي رامسري انجام داده است . چون پهلوان به زبان فارسي تسلط كامل ندارد و از نعمت خواندن و نوشتن بي بهره است صحبت هاي وي به وسيله ي نگارنده به فارسي برگردانده شده است .»

دقت بفرماييد . مشابه ي اين ني نواز رامسري ما در تالش به وفورداشته و داريم . نظير شادروان قسمت خاني ،‌صالح بيداري ،‌ خانم رزداري ،‌هيزم شكن و ... كه هريك از اين پيشكسوتان موسيقي اقوام از سرمايه هاي ذيقيمت  كشور نازنين مان مي باشند. كه بايد از آنها بي نهايت حفاظت و حراست شود.

در آن مصاحبه ي يك ساعته خيلي از ناگفته هاي تكان دهنده يي كه براي اولين بار به زبان گالشي رامسري بر روي نوار پياده شده است . كاري كه متاسفانه هنوز در تالش صورت نگرفته است . شايد مصاحبه هايي شده باشد ،‌اما اينكه نويسنده يي خود را همچون آن خواننده تطبيق دهد و با ساده گي و بي آلايشي با همان فرهنگ و آداب و رسوم خاص هنرمند رودرروي او بنشيند و با همان لحن ، درون آن ني نواز را بكاود و هر آنچه را كه در دل بي غل و غش و زلالش است بيرون  بكشد و آنرا در معرض ديد افكار عمومي از جمله پژوهشگران موسيقي تالش قرار دهد تا بعد ها بر روي اين واژه ها واكاوي شود ، نداريم كه با اين عمل شايد بعضي جاها براي امثال زنده ياد قسمت خاني ها مثمرثمرواقع مي گرديد.

ملاحظه بفرماييد:«اولين بار در دوره نوجواني يك فلوت تهيه كردم و پيش خود فلوت تمرين مي كردم . مخصوصاً‌وقتي هنگام چوپاني گوساله ها را به صحرا مي بردم براي خودم فلوت مي زدم . در چراگاه ها بعضي از گالش ها ني مي زدند به ني زدن آنها علاقمند شدم و به ني نوازي آنها به دقت گوش مي كردم . يك ني تهيه كردم كم كم شروع به تمرين و نواختن ني كردم .» و «س.ن.ا» از وي مي پرسد كه پيش استادي هم مراجعه كرديد؟ و پاسخ مي دهد:« خيرو به هيچ استادي مراجعه نكردم . من به دليل علاقه خاصي كه  به نواختن ني داشتم پيوسته در تنهايي براي خود ني مي زدم » و « از اوايل دهه هفتاد به بعد » و چون در «جشن ها»ني نوازي اش را شنيده بودند و آوازه ي وي در آن منطقه مي پيچد ـ از كجا معلوم ؛ شايد قطعه هايي از همان ني نوازي اش بدست حسين حميدي نرسيده باشد. كه بعدها با پيدا نمودن آدرس ايشان نيم ساعتي پاي ني نوازي اش مي نشيند و آنرا ضبط و صدا بردراي مي كند. كه «س.ن.ا» در همين رابطه از وي مي پرسد:«چگونه با استاد پوررضا همكاري كرديد و در نوار گيله لو ني زدي؟» كه امين چرته در پاسخ مي گويد:« من هيچ وقت پوررضا را نديدم . فكر مي كنم آقاي حسین حميدي ني ضبط شده مرا در آن قرار داده است . چون قبل از پخش نوار گيله لو آقاي حسين حميدي چند بار به منزلم آمد و صداي ني مرا ضبط كرده بودندو بعد از پخش گيله لو آقاي حسين حميدي بار ديگربه منزلم آمد و بيست هزار تومان به من دادند.»

اين مصاحبه در پايان با قلم زيبا و روان «س.ن.ا» اينگونه پرونده ي گفتگوي امين چرته را مي بندد:«استاد امين چرته كه هم اينك دوره كهنسالي خود را در روستاي «لتر» laterگالش محله رامسر مي گذراند بعد از ازدواج در اين روستا ساكن شد  ... علاوه بر شغل كشاورزي به شغل «چوب داري» يعني خريد و فروش گاو و گوسفند هم اشتغال داشت و از همسر اول خود كه چند سال قبل فوت نموده است چهار فرزند پسر و دو فرزند دختر دارد .

بعد از فوت همسر اول با خانمي ديگر ازدواج كردو هم اكنون با وي در اين روستا زندگي مي كند . با وجود كهنسالي هنوز به كار كشاورزي و نگهداري گاوي شيرده براي گذران زندگي خود ادامه مي دهد او اگر چه امروز ديگر نمي تواند مانند سابق كشتي بگيرد و ني بنوازد . اما زيباترين قطعه يعني قطعه اخلاق را به راستي با استادي تمام نواخته است . پهلوان هنرمندي كه پهلوان اخلاق هم هست.»

البته درلابلاي اين مصاحبه ي يك ساعته ، گفتگوهايي هم پيوست شده كه يكي از آنها هم بسط با گفته هاي امين چرته كه در زير واكاوي خواهد شد. و ايكاش مدير محترم مسئول گيله وا چنين مصاحبه هايي را در همان دهه ي 80 انعكاس مي داد.زماني شركت و يا شركت هايي در تهران بنام موسيقي تالش مواردي را ضبط شده در اختيار افكار عمومي قرار مي دادند كه هريك مي بايست كارشناسي مي شد.

اگر امروز به گذشته برگرديم مي شد در صفحات گيله وا و يا در نشريات ديگر جوانان عاشقي كه شايد به بعضي از رموز تخصصي اطلاعات آنچناني نداشتند و چيزي از خود بجاي گذاشتند و اين غفلت را نبايست در كارنامه شان نوشت بلكه گيلان شناساني كه  يكي از دغدغه هاي شان همين است كه مي بايست در درون چنين پيران پيشكسوتي رفت و داشته هاي شان را آنگونه كه در سينه شان محبوس مانده ، بيرون كشيد و در اختيار پژوهشگران موسيقي قرار داد و باز ايكاش همانند آقاي «س.ن.ا» نيز در تالش مي داشتیم و با همين شيوه ،دل نازنين قسمت خاني ها را واكاوي مي كرد و با آن همه گنجينه ي پنهاني كه با خود داشت ، اگرچه تنها صدايش ماند ، اما واگويه هايش را تاريخ نتوانست در قاب خود داشته باشد تا ما درمي يافتيم كه چند «بیست هزارتومان » در طول این یک دهه به او تعلق گرفت ؟ همان کاری که حسین حمیدی در قبال امین چرته انجام داد!

وقتي در دهه هفتاد حسين حميدي ، امين چرته را در گالش محله ي رامسر مي يابد و 30دقيقه پاي ني نوازي اش مي نشيند و ضبط مي كند بي آنكه امين چرته بداند صدايش را در كنار صداي پوررضا قرار مي دهند و نوار پوررضا به فروش مي رسد و مقداري از آنرا خود زحمت اش را مي كشد ،با توجه به اینکه امين چرته نمی دانست چنين نواري پخش شده بيست هزار تومان در اختيارش قرار مي دهد.عاشقان به موسيقي گيلان اگر خوب دقت نمايند در ‌«گيله لو»ي فريدون پوررضا تنها سه الي سه و نيم دقيقه از «له له» ي امين چُرته استفاده شده است . سه دقيقه و نيم را در كنار يك دهه خواندن قسمت خاني قرار دهيم و بعد براي سه دقيقه بيست هزار تومان در نظر مي گيرند .براي يك دهه بايد چقدر در نظر بگيريم ؟

اگر اين مبلغ را تبديل به قيمت سكه دهه ي هفتاد يعني سال 77 كه نوار منتشر شد(تاريخ ضبط زمستان 76 تاريخ انتشار تابستان 77) كنيم شايد بالاي يك ميلون تومان امروزي بود. كه حميدي مي توانست اين مبلغ را به او ندهد . چون كه قراردادي دراين بين نوشته نشده بود.از همه مهمتر ارزش گذاري حسين حميدي را در رازداري اش كه تا به امروز نيز افشا نكرده است اين مبلغ را به امين چرته داده است  و هنرمند خود بعد 16سال  به افشاي آن بر مي خيزد. برعكس آن در تالش . هنوز پيرمرد پيشكسوت و خوانند نواحي ايراني كه در بستر بيماري بود مبلغ دارو و خريد و كمبودها وهزار ناهنجاري برايش مي تراشند و حيثيت و وجاهت موسيقي اش را در ويترين ديد عموم مي گذراند . تا جايي كه با خبريم استاد جكتاجي همه اين جرايد را در آرشيو خود دارد و مي تواند به چند سال قبل آرشيو جرايد مراجعه نمايد تا دريابد كه اين تا به آن ـ از زمين تا به آسمان فاصله دارد.ناگفته نماند آن اشخاصي كه خرج بيمارستان و يا مخارج ديگرهنرمندان را متقبل مي شوند شايد قلبن راضي به اين كار نباشند كه اينگونه در تالش روي داده است .

يكي از انتقادهايي كه بر گيله وا وارد بود نيز همين است و گيلان شناسان از استاد جكتاجي مي خواستند وظيفه ي گيله وا منتقل كردن آن چيزي ست كه تازه بعد دودهه به واكاوي اش پرداخته اند.اگر همين مصاحبه و يا نظير آن در سال هاي قبل منتشر مي شد چه بسا براي هنرمندان تالش كه حتا آنها را به جاهايي نظير...هم برده اند راهگشا مي بود تا حداقل از شيوه ي قرار داد بستن آگاه مي شدند و يا بهاي هنرشان را مي دانستند و يا ...

چون گيله وا و امثال آن در رابطه با گيلان شناسي فعاليت مي كنند و تالش و گيلك نيز بخش اعظم گيلان شناسي را در بر مي گيرد و موسيقي نيز شاخه يي از گيلان شناسي به حساب مي آيد ، ‌مي بايست صفحه و يا صفحاتي در اختيار نخبگان اقوام گيلاني قرار مي گرفت تا در همان زمان چاره انديشي مي شد كه اين انتقاد به گيله نيز وارد است علي الخصوص استاد جكتاجي عزيز كه از مؤثرترين  و هم چنين با انصاف ترين  گيلان شناسان است ، واژه گان را خوب مي شناسند و براساس همان شناخت واژه ها نمره مي دهد كه اگر به دقت بر روي اين جملات استاد امين چرته:« چون به زبان فارسي  تسلط كامل ندارد و از نعمت خواندن و نوشتن بي بهره است» مكث نمايد مي تواند به مشابه ي همان واژه ها كه همانند شاهين هاي ترازوي سنتي ، درون CDيي كه در «همايش موسيقي پيشكسوتان تالش» در منطقه غرب گيلان برگزار شده و عصاره اش در اختيار مردم و مسئولين قرار گرفته شده را بكاود. كه در درون آن واژه گاني چون بلاروس و ارمنستان به زيبايي نقش بسته است. این یعنی به حاشيه راندن هنرمندان موسیقی تالش!

اگر آن خانم محترم ني نواز «خ.ر.د» سواد آكادميك داشت و اندكي نيز چاشني الفباي سياسي را بلد بود ، قبل از اينكه به ني اش بدمد و هزينه آن همايش نمايد ، اول  از همه با متوليان آن همايش اتمام حجت مي نمود تا از نام و هنروی بهره برده نشود. همانگونه كه در زمان حيات زنده ياد خاني كه گويا در بالاي سِن از او خواسته بودند تا واژه هاي اين چنيني از زبانش طراوش كند كه بلافاصله گفتند:« منه كار مداره بدا اي ساعت شمه را بخونم/mena kār madāra bedā ?i sāat šema rā bexonem  با من كار نداشته باشيد بگذاريد يك ساعت برايتان بخوانم » انگار آن روانشاد دريافته بود كه مي خواهند از تُن صدايش بهره ببرند .

شركت و يا شركت هايي كه آمدند صدايش را ضبط كرده و CD زدند مي بايست آن بزرگوار در مصاحبه يي از خود بجاي مي گذاشت كه چقدر با او قرار داد بسته شد. چقدر به او داده شد و اين صدا در انحصار آن شركت يا شركت ها بود يا غيره و هنوز در اين خصوص در زمان زنده بودنش چيزي نه ديده و نه شنيده ايم .

ايكاش و ايكاش و باز هم ايكاش «س.ن.ا»در تالش بود تا با قلم صادقش با آن صداقتي كه با خود دارد با همان زبان گالشي اش در برابر قسمت خاني مي نشست تا تاريخ به نوعي ديگر در تالش ورق مي خورد.ما هنوز در تالش امثال «س.ن.ا» ها را نداريم . اگر مدير محترم مسئول گيله وا و ديگر نشريات در زمان زنده بودن آن شادروان فرصتي همچون امين چُرته به وي مي دادند، شايد اداي ديني مي شد نسبت به هنر او . ولي اگر بعدها در رابطه با قسمت خاني هر آنچه گفته شود چون وي در قيد حيات نيست تا تكذيب كند به هنرمندان در قيد حيات بپردازند.

نكته يي كه باز در قالب گيلان شناسي كه تالش نيز جداي از آن نيست و هنوز نقدي كه در اين وادي صورت نگرفته ، «فوزه » است كه  اوايل دهه هشتاد در كنار ترانه هاي پراكنده ي ديگر اقوام كه در طول سال هاي گردش در بين مردم ، نام خاص خودشان را پيدا كرده بودند در كنار «فوزه fuza» كه همان سوت دهني معمولي و تفنني ديگر اقوام و كوچه و بازار ـ آنهم به تقليد از پيرامون شان نشئت مي گيرند به عنوان يك عنصر موسيقيايي (!) تالش شناخته و در كنار آثار هنرمندان گمنام محلي شكل تجاري به خود مي گيرد. از آنجايي كه مدير محترم مسئول گيله وا از كارشناسان خبره و طراز اول گيلان مي باشد و ابزار كارشان واژه شناسي بود به عمق فاجعه «فوزه» پي برده كه بنام يك پرده از موسيقي تالش در اختيار افكار عمومي قرار داشت، آنهم بنام شركت معتبر موسيقي و در بين اقوام ديگر قرار گرفته بود و آنچنان بازار گرمي به خود گرفت كه حتا صداي دوستان دورن محفلي شان را هم در آورده بود.

پرسش است آن شركت و يا شركت هايي كه «فوزه» را جزء پرده هاي موسيقي تالش به ديگر اقوام معرفي نموده تا چه اندازه به موسيقي تالش شناخت داشتند؟ آيا هر شركت معتبري كه بخواهد براي تالش و يا اقوام ديگر آواها و نواهاي محلي توليد كند آن توليدات مرجع خواهد بود؟ اگر چنين است كه مي بايست آن شركت هاي مذكور در خصوص «فوزه» به افكار عمومي پاسخ دهند.

يكي از انتقاداتي كه باز به گيله وا وارد است همين پديده ي «فوزه» بود . اگر ضبط و صوتي در اختيار آقاي «س.ن.ا» قرار گيرد به مراتب شايد بهتر از«فوزه» يي كه در تالش بر سر زبان ها افتاد در مناطق رامسرتهيه نمايد. آن شركت ناشر هرچند هم پرآوازه باشد به كارشناسان خبره ي همان قوم چه پاسخي خواهد داشت ؟ وظيفه ي بازتابش به عهده ي كيست؟  

آرشيو مطبوعات منطقه كه صد البته در اختيار گيله وا مخصوصن سال 84 را كه بصورت ويژه در «خبرهاي فرهنگي وهنري » ، «فوزه» ، «براي اولين بار» جز افتخارات موسيقي قوم تالش به حساب آمد(!). عيب كار از جوان و يا جوانان نبود . همانگونه كه در بالا اشاره شد اكثر اين جوانان عاشق اند نيازمند به راه نما . چون حُرمت در منطقه تا حدودي نهادينه نشده بود و سليقه هايي كه در كنار اين جوانان عزيز بود شايد امروز به نوع ديگر به آن مي نگريستند كه بر مي گشت به غفلت گيلان شناسان . برعكس آنها  ، حسين حميدي از بين سي دقيقه ني نوازي امين چرته تنها سه و نيم دقيقه در نوار گيله لو مي گنجاند و براي سه و نيم دقيقه مبلغ بيست هزارتومان ـ‌ همانگونه كه شد به مبلغ امروزي شايد بيشتر از يك ميليون تومان به هنرمند محلي پرداخت مي نمايدو سنتي كه بعد از 16 سال نه از طرف حسين حميدي بلكه از طرف امين چرته افشا مي گردد. اميدواريم به تأسي از اين هنرمند رامسري در تالش نيز از هنرمندان محلي ـ آنهايي كه در قيد حيات هستند ،‌ناگفتني هاي شان را رسانه اي كرده نظير همان كاري كه در گيله وا از آن بهره برده شده است .

اگر امروز از آن خانم محترم و آقاي صالح بيداري سؤال شود شما از واژه ي بلاروس و يا ارمنستان و يا بالعكس چه مي دانيد؟ همانگونه كه «س.ن.ا» به زيبايي از كنار زندگي شخصي و هنري امين چُرته گذشته و بي كم و كاست و حتا چيزي به آن نيفزوده و آن هنرمند فاقد سواد نيز با صداقت تمام پاسخگوي تاريخ بوده و ما آيا براستي پاسخگوي تاريخ بوده ايم ؟

همين را نيز به نوعي آكادميك مي توان از خانه ي موسيقي ايران و يا مشاوران محترم وزارتخانه مرتبط و يا كارشناسان عزيزي كه دغدغه ي اصلي شان موسيقي ست و حفاظت و حراست از موسيقي مقامي نواحي ايران است  پرسيد .اگرهم پيامي صادر شده به حُرمت موسيقي بوده و نه واژه هاي اين چنيني كه اگر آثاري تكثير و ترويج كرده اند مي بايست اين دو يعني موسيقي و واژه هاي غير موسيقي چون بلاروس از هم تفكيك گردند و آيا در آن CD يي كه باز پخش همان «همايش موسيقي پيشكسوتان تالش» بوده ، رعايت شده است ؟ كه اميدواريم اين بار مدير محترم گيله وا در حضور كارشناسان خبره ي گيلان شناسي يكبار ديگر آن CD را مرور نمايند . شايد با ديدن و شنيدن آن ،‌ صفحه يي در اختيار پژوهشگران قرار گرفت. با همه ي اين حال ، گيله وا ، گيله واست . نمي توان آن را پنهان كرد و زحمات مدير مسئول و سردبيرانش در همان بُحبوحه ي كاري مؤثرشان ، غير قابل انكار بوده و است .



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: